من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
دلگیرترینها، همان دلانگیزترینهااند که دیگر مثل قبل نیستند.
نظرات شما عزیزان:
این بخشی از یک معامله نانوشته است عســــــــل :پی -- در نهایت هم بله... متاسفانه ایندفه استثنائا موافقتم :| مواردم خیلی خوب ردیف کردی ناقلااااااااااا خبریههههههههه؟؟؟؟ برم از خانم یوسفی بپرسم؟! P:
ما که نظر جدی گذاشتیم شما خودتون نخ دادید
پاسخ: خب دیگه اونطوری میشه انگار که یه طوری شده! خودت میگفتی طوری نکن که مردم بگویند طوری شده! چی شد پس اونهمه حرف؟ اونهمه شعار؟ْ! همین بود؟ P:
فک کردی من الان تصمیم گرفتم نو یرز رزولوشن داشته باشم ینی تو هر چی خاستی بگی من هیچی نگم؟
وخه وخه گم رو یره ))) چهار پنج ساعت درگیر ترجمه این بااااش تا فردا بریم سلف عســــــــل!!(به شرط حیات البته :پی)
پاسخ: سلف و غیر سلف نداره عسلم! P: شما دیگه پروندهات برا خانم یوسفی بسته شد! و اون خانومی که من میشناسم، میتونم بگم کلهم بسته شد دیگه فاتحة مع الصلووواااااااات!
فردام که سعادت همجواری نهارتون با ما ازتون ساقط شد که! پس دیگه خودت وخه وخه گم رو یره :)))))))))))))
اوری مجیک کامز ویت عه پرایس اند دیس ورلد ایز دم فول آو مجیک! (از مجموع بیانات خودم + وانس اپان عه تایم )
البته چون جدیم و خلاف همیشه خُز نمیگم باید بگم که این خیلی هم بد نیست.یه جورایی پایه زندگیه.
همیشه کسی میتونه خیلی ناراحتت کنه که میتونسته خیلی خوشحالت کنه؛
همیشه چیزی "خیلی " بی ارزش میشه که زمانی "خیلی" ارزش داشته؛
همیشه وقتی یه مساله رو خوب درک میکنی که یه موقعی اصلا درکش نمیکردی ؛
و ...
پاسخ: یا للعجب! خودتیییی؟ نه نه من باورم نمیشه! خااااااانوووووووووووووووم شدددددددددی!!! جدیشو نگااااااااااا D: بله البته یه چیزایی که پیش میاد آدم جدی میشه! نگران نباش اینجا لو نمیدم! اون مسئله فقط بین خودم و خودت و خانم یوسفی میمونه! البته از سمت خانم یوسفی خیلی مطمئن نیستم، فردا تو سلف معلوم میشه. حتمااااااااااا با هم بریم غذا بگیریمااااا D: